آنان که فیلسوفان یونان و ایران باستان را «حکماء» خواندهاند و سخن از وجود و ماهیت و جوهر و عرض و علت و معلول و قوه و فعل را «حکمت» نام نهادهاند آیا نخواندهاند سخن خدای را و ندیدهاند حکم پروردگار را:
«و قضى ربک ألا تعبدوا إلا إیاه و بالوالدین إحساناً... آت ذا القربى حقه و المسکین... لا تجعل یدک مغلولة إلى عنقک و لا تبسطها کل البسط... لا تقتلوا أولادکم خشیة إملاق... لا تقربوا الزنی... لا تقتلوا النفس التی حرم الله إلا بالحق... لا تقربوا مال الیتیم إلا بالتی هی أحسن... أوفوا بالعهد... أوفوا الکیل إذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم... لا تقف ما لیس لک به علم... لا تمش فی الأرض مرحاً... ذلک مما أوحى إلیک ربّک من الحکمة» (سورةالإسراء آیة23-39)
اگر پرستش حضرت داور، نیکی به پدر و مادر، رسیدگی به خویشاوندان و مساکین، میانهروی در انفاق به سائلین، اجتناب از قتل اولاد بینوا، دوری از زنـا و فحشاء، حفظ حرمت نفوس و دماء، نگهداری اموال یتیم چون امانات، اجرای تمام و کمال تعهدات، لحاظ میزان درست در معاملات، پیروینکردن از ظنون و اوهام، دوری از نخوت در نهادن گام و... را خداوند، «حکمت» بنامد، بشر را چه رسد که در این مقام، تسمیههای بیتناسب نماید؟
اصطلاح «حکمت متعالیه» آیا مناسب فلسفهی مبتنی بر مبانی ضلالیه است و یا شایستهی حکمت نازله از آسمان عالیه؟ لقمان را خداوند آیا سرگرم «بدایةونهایة» نمود که فرمود: «و لقد آتینا لقمان الحکمة» (سورةلقمان آیة12)؟