در این باره با توجه به فحوای روایات (بحارالأنوار ج43 ب7 و...) و با نگاه جامعهشناسانهی تحلیلی-تاریخی، میتوان چنین گفت:
حکومتهایی که مخالفین خود را تحت فشار و آزار قرار میدهند، از این حقیقت، آگاه هستند که بدون توجیه مناسب مردمی و بدون قانعکردن عوام غافل و بدون ارائهی بهانهی عامهپسند، چندان نمیتوان رفتارهای خشن و ضربتی را ادامه داد و زیادهروی بیحساب و فاقد تبلیغات تطهیری، ممکن است به نفرت گسترده و بـراندازی اصل نظـام منجر شود.
لذا در عین حال که جنایت میکنند و از مخالفین سرسخت، زهرچشم میگیرند، سایر مخالفین را با گرفتن ژست حقبهجانب و رفتارهای ملاطفتآمیز و نرم، خام کرده و با فریب افکار عمومی، بقای خود را تضمین مینمایند. مثلاً از مضروب خود، دلجویی میکنند، برای کسی که خود کشتهاند تشییع جنازهی باشکوه برقرار مینمایند، از وی تجلیل و تعظیم نموده و برایش بزرگداشت میگذارند و...!
در واقع با این قبیل کارها به اذهان، القا مینمایند که: «ما با کسی دشمنی نداریم و این شخص هم اصلاً مورد آزار ما نبوده و اگر هم بوده بخاطر نظم جامعه و جلوگیری از فتنه، گریزی از یک گوشمالی مختصر نبوده که آن هم انجام شد و تمام و الآن هم که میبینید مورد تعظیم و تجلیل ما نیز هست»!
اینجاست که یک مبارز مظلوم و مضروب، برای اینکه خونش هدر نرود و آرمانش ضایع نشود لازم میبیند با اتخاذ راهکاری هوشمندانه و دقیق، آنان را ناکام گذاشته و ابتکار عمل تبلیغاتی را از دستشان بگیرد. مثلاً وصیت کند تشییع جنازهاش مخفی باشد و قبرش نهان که قاتلین نتوانند مزار او را به تزویر، زیارت کنند و برای اشک تمساح، گریهگاه نداشته باشند. چنین کاری، ستم رفته را جبران نمیکند اما اقلاً مانع لوثشدن قضیه میگردد.